
🔺🌱🔺هنرمندان تنهاترند!
🔺🌱🔺هنرمندان تنهاترند!
✏️نویسنده: شهرام زعفرانلو
پیش از این نیز از میل (رانه) مرگ و زندگی هنرمندان نوشتم که چگونه میتواند به آفرینش هنری منجر شود. این بار از «تنهایی هنرمندان» مینویسم.
این جمله بیشک جملهای قابل تامل است: «انسان موجودی به غایت تنهاست!» پذیرش این جمله در ابتدا کمی سخت و غیرقابل باور مینماید. اما کافی است از امروز با دقت در رفتار خود و اطرافیانمان بنگریم. عنصر مهمی را خواهیم یافت که به ما ثابت میکند انسان موجودی به واقع تنهاست. آن عنصر «دوست داشتن» است. دوست داشتن معشوق توسط عاشق، دوست داشتن فرزند توسط پدر و مادر، دوست داشتن زیباییها توسط آدمی، دوست داشتن هنر توسط مخاطب و …
اما آیا هدف این دوست داشتنها وقتی از جانب فردی منتشر میشود انسان یا شیء یا موضوعی است که دوست داشته میشود و یا هدف دیگری در کار است که آشکار نیست؟
هیچ انسانی، هیچ کس و هیچچیز را بدون توجه به خود و تقدم عشق به خویشتنش، دوست نداشته و ندارد. انسان در وهله نخست عاشق خویش است. او خود را میپرستد و همه چیز را برای خود میطلبد. وقتی کسی یا چیزی را دوست دارد، ناخودآگاه نتایج و منافعی که دوست داشتن عایدش میکند دنبال میکند. اما چون ناخودآگاه است صراحتا متوجه هدف اصلی نیست.
وقتی در جامعه خودمان به تحقیق و پژوهشهایی در این زمینه متمرکز میشویم، به راحتی میتوان دید که تکتک افراد، منافع خود را بر دیگری ترجیح میدهند اما به دلایل روانشناختی سعی در وانمود ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی دارند. این منش ریاکارانه باعث میشود که هرجا در رفتار شخصی عدم فداکاری دیده شد، او را مستحق شماتت و سرزنش میدانند.
در صورتی که چنانچه به کنه رفتار یک انسان فداکار و ایثارگر نیز دقیق شویم به راحتی میتوان اهداف شخصی و شیفتهوار او که معطوف به خود است را مشاهده کرد. امروزه بسیار میشنویم که منافع و سود کار خیر و مفید کردن اول به روح و روان فردِ خَیّر منفعت میرساند. همین ثابت میکند که انسانها ناآگاهانه همیشه به دنبال میوه و ثمرهی همه چیز برای خویشتن خویشند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که «انسان موجودی به غایت تنهاست!»
حال هنرمندان در چه جایگاه و مرتبتی از این تنهایی قرار دارند؟ به جرات میتوان گفت که هنرمندان به نسبت سایر اقشار جامعه تنهاترند. زیرا واجد «گوهر هنر» هستند و این اولین وجه تمایزشان با سایر انسانهاست. آنها به واسطه هنر به جهان و زندگی و مرگ به دیدهای متفاوت مینگرند. پس، از این منظر در اقلیتند. هنرمندان با آفرینش هنری سعی دارند تفاوت نگرش خود با سایرین را در قالب اثر هنری منتقل کنند. تنها ابزار بیان آنها «زبان هنر» است.
تجربه ثابت کرده، هنرمندان به میزانی که بر زبان هنر مسلطتر میشوند، تنهاییشان بیشتر و بیشتر میگردد. این دوری، ناخواسته است و دلیل آن هم ناتوانی مردم از درک پیچیدگیهای زبان هنر است که هنرمند فرهیخته و بالنده به آن دست یافته است.
در طول تاریخ هنر نیز بسیاری از هنرمندان در زمان حیاتشان ناشناخته ماندند و آثارشان نیز در دست نااهلان و عوام جابجا و حتی به نیستی رفت. اغلب آنها دچار مشکلات عدیدهی اقتصادی بودند و مردم کمتر قدر و قیمتشان را درک میکردند.
هنرمند اصیل و واقعی (اگر یافت شود) به دلایل متعدد، نگرش و دریافتی فراتر از زمانهی خویش داشته و دارد. او زمان حال را درمینوردد و افقهای دوردست را نظاره میکند و با هنرش آن را به جامعه متذکر میشود. اما همین فاصله باعث انزوای هنرمند میگردد. علاوه بر این، اگر جامعهای از نعمت فهم و درک هنر عاجز باشد، هنرمندانش از نظر عموم جامعه به بیمارانی شباهت پیدا میکنند که شایسته دوری و پرهیزند.
هنرمند، بیش از سایر افراد جامعه نیازمند زحمت و مرارت و کار است. او باید برای پر کردن خلا تنهایی خود با آفرینشهایی خارقالعاده بتواند هم مضامین زیباییشناسانه یا فلسفی مورد نظرش را در آثار بگنجاند و هم به گونهای اثرش را پرداخت نماید که در ظرفیت فهم و شعور مخاطب باشد. اینگونه است که هنرمند قادر میشود نظر و توجه مخاطبین را جلب کرده و به سود خویش و برای آفرینش اثر هنری دیگری رضایت جامعه را از آن خود میکند و بخش کوچکی از تنهاییش را مرتفع میسازد.

