
از استواری بدویت تا گردنکشی مدنیت (تحلیل بر نقاشی عاطفه محمدپور)


در نگاه نخست، در این اثر با پدیدهی نادری مواجه میشویم که گویی گردنکشانه از بیرون و با منشی تحمیلی، نقاشی را به رنج افکنده است. حجمی از رنگهای چشمگیر و حتی خالص با نواری سرخ رنگ از بخش دیگر تابلو یعنی طرحهایی ساده از جانوران و انسانهای بدوی، منفک شده است. همکناری رنگهای درخشان جلب توجه میکند و پس از گردش و پرش چشم، نگاه بیننده از خطِ حدِ سرخ رنگ، عبور کرده و با ساختاری بیپیرایه که به دیوارنگارهی دوران غارنشینی شباهت دارد، روبرو میشود.
محدودهی تاریخی منتخب هنرمند مابین هنر بدوی و غارنشینی تا هنر مدرن و اکسپرسیونیست انتزاعی است که حسی از کشمکش میان بازنمایی عینی با هیجاننمایی انتزاعی در آن هویداست. اتصال سهل و ممتنع این دو برههی زمانی از تاریخ هنر نقاشی یعنی از ۳۲ هزار سال قبل تا قرن بیست میلادی، هدف و غایتی هر چند به ظاهر ناممکن، اما مورد توجه و هنرآفرینی هنرمند است. این دو مقطع زمانی با خطوط عمودی و افقی سرخ رنگ بارز و حتی در فرم متفاوت با سایر خطوط و اشکال به کار رفته در نقاشی، متمایز شده و حسی از ترسیم تصنعی را به نمایش میگذارد. با کمی تامل در نقاشی، گویی به دلیل اصرار نگرشهای ساختاری و متصلب برای جداسازی هنر نخستین از هنر نوگرا و مدرن، رویکردی تحمیلی بر هنرمند و اثرش غالب است.
با این حال، مرزشکنی و عدول از محدودهی مکلف، در بالا و سمت چپ تابلو مشاهده میشود. رنگها به مثابهی موجوداتی زنده، مفری برای دستیابی به سرزمین هنر کهن یافته و برای ورود به آن در کشاکشاند. حتی در ترسیم جانوران دیوارنگارهی دوران غارنشینی، تلاشی ناخواسته برای عبور از خط مزبور دیده میشود.
ص ۱
کنارههای قاب این نقاشی، مرزی را متصور نیستند و اثر به گونهای ترسیم شده که همانند قطعهای برش خورده از گسترهای نامشخص دیده میشود که حجم بخش انتزاعی آن وسیعتر است و بر سایر اجزا غلبه دارد.
پرسشی که ذهن مخاطب را با دیدن چنین پدیدهی نامتعارفی میگزد و او را به تدبر و دقت بیشتر وامیدارد این است که آیا هدف این نوار مرزی قرمز رنگ به جهانگیری هنر مدرن بر هنر اولیه معطوف است یا نگران غلبهی هنر غارنشینی بر هنر انتزاعی است؟ نشانههای پاسخ را میتوان در همان زاویهی بالا و سمت چپ تابلو جستجو کرد. اگر بپذیریم که هنر بدوی مبدا و مبدع هنر بازنمایی عینی است و هنر مدرنِ اکسپرسیونیست انتزاعی نماینده هنر گریزان از بازنمایی عینی، که بیشتر به هیجاننمایی، آن هم فارغ از عینیت متصف است؛ این نقاشی همزمان دو وجه همنشینی و جانشینی را به تاسی از مبانی زبانشناسی، محقق ساخته است. همنشینی دو سبک نقاشی دیوارنگاری غارها با اکسپرسیونیست انتزاعی، در کنار چالش جانشینی یکی از این دو به جای دیگری از مزیتهای خاص این نقاشی به شمار میرود.
در تحلیل فرمالیستی اثر نیز، به عینه میتوان قدرت و اثرگذاری فرم بر محتوا را دریافت. رنگهای سیال و پیشرونده با حفظ محدودههای رنگی خویش و همنشینی در کنار سایر همنوعان، گاهی متاثر از سبک فوویستی با حاشیههایی رنگی مستغنی از خط، شکل گرفته و گاهی به کمک رنگ، خطهای انفکاک را ترسیم نمودهاند. این مرزبندیها به جز دو خط مستقیم عمودی و افقی قرمز رنگ، از قاعده و انضباط مشخصی پیروی نمیکند. زیرا سیلان رنگها چنین امکانی را سلب کرده و صرفا به واسطهی تاثیر و تاثر از یکدیگر هویتی نامتعین و متغیر اتخاذ نمودهاند.
در این میان، رنگ گرم زرد که از قدرت چشمگیری و بیانگری بارزتری برخوردار است، با رنگها و بسترهای رنگی دیگر احاطه شده و به نمایندگی احساسی سرکش و خودنمایانه مشغول است، آنچنان که با و بدون سایر رنگها هویت یافته و به مدد کنتراست و تباینی آشکار، فریاد میکشد و خروشان بر دگرگونی و تغییر بر این متافیزیک تحول، پای میفشارد.

