
🗿و من گریستم
🗿و من گریستم
وقتی کسوف هم دریغ کرد.
غبار ریز و درشتِ گَرد
فرو رفته به چشم و به حلق تنم
به سان خنجر خفته در گوش
توان برون کشیدنم نیست
زخمهای چرکین را ببوی و
فرو کن به درد، و غلاف نویی
ز پوست این خلق کرگدن وار
بساز و شیهه کن و خوش باش
تو ای نوید و امید سیه روزی…
🎨اثری از رامبراند ۱۶۵۵
🔖شعر از: شهرام زعفرانلو

