art,  تئاتر

زایشی پنهان از خشم خداوندگار طبیعت: نگاهی به نمایش «صدای آهسته برف»

مشخصات نمایش:

نویسنده: تونجر جوجن اوغلو

اقتباس: پیام سعیدی، جابر رمضانی

کارگردان  جابر رمضانی

بازیگران:   فربد فرهنگ، محمد صادق ملک (ملکی) ، افسانه ماهیان، مریم نورمحمدی

دراماتورژ: محمد چرم‌شیر

خلاصه داستان:

 ترکیه، آناتولی، زمستان ۲۰۱۳

برف آنقدر سنگین است که کوچک‌ترین صدایی  باعث ایجاد بهمن می‌شود و یکی از دو زن در کلبه در آستانه زایمان …

نقد نمایش:

«صدای آهسته برف»، با حرکت آهسته بازیگران که در سینما به اسلوموشن معروف است آغاز می‌شود و با همان شیوه نیز به پایان می‌رسد. این شیوه‌ی بازی بر روی صحنه که برای بازیگران سخت می‌نماید، برای القای حس تعلیق، و همزمان حس بهتر فضای تحمیلی بر زندگی آدمهای کلبه‌ای است که گرفتار خشم خفته طبیعت‌اند، و هر آن ممکن است بهمن زمستانی بر سرشان آوار شود و آنها را بلعیده و در خود فرو برد.

زمستان است و نوزادی در آستانه به دنیا آمدن. مادر باید و به جبر محیط، فریادهایش را فرو خورد و دم فروبندد و بی‌هیچ عکس‌العملی که صدایی از آن برآید؛ بر وظیفه‌ی زایش خود اقدام نماید. پس چه جایی بهتر از چاله‌ای سرپوشیده در زیر زمین؟!

دکور صحنه به تناسب نیازمندی به قصه‌پردازی و نمایش همه‌ی آنچه باید تماشاگر ببیند و درک کند، ساخته شده است. هم باید تزلزل و بی‌ثباتی زندگیِ در زمستان، با شیبی که بر کف کلبه تعبیه شده احساس شود و هم بتوان از کنار این شیب برشی بر قبری زد که زن قرار است در آن بزاید و ما نیز شاهد آن اتفاق دردناک و امیدبخش باشیم.

با تمامی این زحمات و سخت‌گیری‌های کارگردان برای انتقال حس و حال موجود در فضای داستان به تماشاگر، اما برخی تمهیدات به تدریج ملال‌آور به نظر می‌رسد و نشان می‌دهد که علی‌رغم امکان بسط نمایشنامه‌ی اقتباسی، از متنی با عنوان «بهمن» نوشته تونجر جوجن اوغلو؛ از گسترش متن خودداری شده، و با حرکت آهسته‌‌ی بازیگران، زمان اجرا مطول گشته است. غافل از آنکه این روند به خستگی تماشاگر منجر می‌شود و انتظار او را از مشاهده حوادثی خاص، تامین نمی‌کند.

چنین شگردی باعث شده تا کمتر بتوان کنش و گفتگویی را اضافه کرد و به شخصیت‌ها و روابط مابین آنها نزدیک و نزدیک‌تر شد. بنابراین نمایش به اثری حادثه‌محور، با کمترین پرداخت شخصیتی، منجر می‌گردد.

تنها فرد شخصیت‌پردازی شده، پدربزرگی است که استوار و متفاوت، فضای پدرسالارانه‌‌ی جامعه را نمایش می‌دهد و تمامی قواعد و ضوابط ضروری را برای بقا و حیات مداوم دیکته می‌کند. باقی شخصیت‌ها در حد تیپ بروز پیدا کرده و به آدمهای معمولی بدل می‌شوند که در داستان‌ها و زندگی‌های روزمره نیز با آنها مواجهیم.

تم داستان مابین دو موضوع اصلی گرفتار است و نمی‌خواهد از هیچ‌یک درگذرد، و به ظاهر تکلیف مخاطب را برای نتیجه‌گیری نهایی روشن نمی‌‌کند. گاهی تنه به جدال طبیعت و انسان و مراقبت او برای گریز از آسیب‌ها و لطمات طبیعی می‌زند، و گاه کشمکشی است میان آدمها که با مردسالاری حاکم بر جامعه و کسب التذاذ مردانه، زنان به ورطه‌ی محکومیت و جبر شرایط گرفتار می‌شوند و باید به تقدیر تن در دهند و مادرانگی‌شان را به فراموشی سپرده و تنها به تحویل آنچه در شکم خود پرورانده‌اند همت گمارده، و دردها را بلعیده و دم فروبندند تا شاید نسیم خشم طبیعت به سلامت از سرشان بگذرد و همگی برای دیدن بهاری دوباره به انتظار بنشینند.

اما عدول از امری طبیعی، یعنی زایشی دردمندانه و چشیدن حلاوتی بقامحور از تداوم نسلها، منجر به این می‌شود که تقدیر محتوم طبیعت، گریبان‌شان را گرفته و در لباس گرگی مرموز و آگاه، کودک را می‌رباید تا در دل زندگی طبیعی او را رشد دهد و یا به بخشی از چرخه‌ی طبیعت تبدیلش کند.

اینجاست که نمی‌توان به قضاوتی شفاف و سرراست دست یافت. اینکه آیا داستان «صدای آهسته برف»، کشمکشی است میان انسان و طبیعت و یا جدالی است مابین کاشت نابهنگام و برداشتی مظلومانه از زمینی (زنی) که مقرر است در اوج خفقان و سکوت بزاید و نعمت مداوم زندگی را در شرایطی متصلب ارزانی دارد؟!

زمانی که قصه برف و کوهستان و انسان‌های سنتی و تقدیرگرایی اسطوره‌ایِ نمایش را دریافتم، ناخودآگاه به یاد فیلم راه (YOL – ۱۹۸۲) اثر کارگردان ترکیه‌ای یلماز گونی افتادم. در آن اثر نیز سنت و پدرسالاری و زن، در محیطی مقدر و به شدت مقتدر کوهستان‌های برف‌خیز و سرد (دلالتی متصلبانه از شرایط غیرمنعطف)، حاکم است و زنی که در غیاب همسر زندانی‌اش به بدکاره بودن محکوم می‌شود، در زمان مرخصی همسر باید دیار خود را ترک کند تا لکه‌ی ننگی که به دامان خانواده افتاده دور و پاک شود. مسیر (راه) پر برف کوهستان، زجرآور بودن زندگی در چنین شرایطی را با مرگ تدریجی زن، در ذهن و احساس بیننده تثبیت می‌کند.

در آن اثر، چالش بر سر کنش آدمهاست که در بستر طبیعتِ بی‌رحم و بی‌احساس، می‌آموزند و بر خود و سایرین، چیزهایی را تحمیل می‌کنند که طبیعت بر آنها حُقنه کرده است. در «صدای آهسته برف» نیز اینچنین می‌نماید. ما از شرایط محیطی، حامل احساس و برداشت‌هایی هستیم که نه تنها در انتخاب آن مختار نیستیم، بلکه رفتارهای‌مان را باید بر مبنای آن، تنظیم و ابراز کنیم. رفتاری اجتماع‌محور و عاری از مهر و شفقتی معطوف به فردیت انسانی، و در اینجا (در این نمایش و آن فیلم) به فردیتی مادرانه و زنانه.

 

دیدگاه‌ها برای زایشی پنهان از خشم خداوندگار طبیعت: نگاهی به نمایش «صدای آهسته برف» بسته هستند

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/artartir/public_html/wp-includes/functions.php on line 5279

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (1) in /home/artartir/public_html/wp-includes/functions.php on line 5279