برنده نخست، در بخش عکاسی خبری لحظه‌ای پنجاه و نهمین مسابقه عکس ورلدپرس ۲۰۱۶

لینک مطلب در خبرآنلاین

عکسی که از لحظاتی فرّار، غیرقابل تکرار، خطرناک و دردآور شکار می‌شود، جسارت عکاسی را نمایان می‌سازد که با حضور در دل سهمگین‌ترین شرایط خود را متعهد و موظف می‌داند تا هم ثانیه‌ها را به زیباترین شکل تثبیت کند و هم وضعیت خاصی را از دل طبیعت و یا زندگی انسانی به نمایش بگذارد. عکس برگزیده برای تحلیل در این مقاله، تصویری است از انتقال نوزادی توسط یک زن و مرد از لابلای سیم‌های خاردار در منطقه عبور پناهجویان سوری.

.

عکاس:

وارن ریچاردسن عکاس آزاد مطبوعات است که هم‌اکنون در اروپای شرقی مشغول عکاسی است. وی متولد ۱۹۶۸ در استرالیاست. عکاسی را به شکل تجربی و با تمرکز بر موضوع انسان و محیط، آموخته و با روزنامه‌ها و مجلات و شرکت‌های تبلیغاتی همکاری دارد.

 

او مدتی در آسیا، آمریکا و اروپا زندگی کرده است. دوره‌ای نیز در انگلستان و آمریکا به عکاسی از افراد سرشناس پرداخت. در سال ۲۰۱۵ زمانی که در مرز صربستان و مجارستان فعالیت می‌کرد، عضو گروه روزنامه‌نگارانی بود که بحران پناهندگان را پوشش می‌دادند و از برخورد خشونت‌بار پلیس با پناهجویان عکس و گزارش تهیه می‌کردند. پروژه‌ی آینده وی سفر به مناطق مجاور قطب شمال برای عکاسی از شرایط مهاجرین و تغییرات آب و هوایی ناشی از دخالت انسانی است.

.

عکس:

مردی با حالتی هیجان‌زده در حال دست به دست کردن نوزادی از میان سیم‌های خاردار است. زمان مابین شب و روز و از حداقل نور برخوردار می‌باشد. نفر مقابل مرد، ظاهرا زنی است که با دستان کشیده‌اش نوزاد را می‌ستاند.

 

تحلیل عکس:

آنچه به شکل آکسسوار (لوازم صحنه) در این عکس خودنمایی می‌کند، سیم‌های خاردار است. سیم‌های خاردار در پیش‌زمینه و میان‌‌زمینه حضور دارند و بالا تنه زن و مرد را احاطه کرده و با خطوط دایره‌وار و بند‌های تیز و خاردار بر سطح آسمان بی‌رمق و کم نور گسترده‌ هستند. تن و صورت زن و مرد هر آن ممکن است در عبور از میان سیم‌ها آسیب ببینند. دهان هر دو نفر باز است ولی نوزاد در خواب به سر می‌برد. دقت آنها برای عبور دادن طفل از قسمت بدون سیم خاردار، نشان از وابستگی عاطفی و احتمالی پدر و مادری دارد که هر آن خطرهای نادیده و پنهان، تهدیدشان می‌کند. سایه سیم روی چهره مرد همانند رد برش و زخمی است بر صورتی بهت‌زده و هراسناک. این چهره به همراه سر و نیم رخ نوزاد، جهت نور حاضر در صحنه را که از سمت راست تصویر می‌تابد، نمایان می‌سازد.

فیگور زن به ما و عکاس نزدیک‌تر است اما به جز دست‌ و بازوی برهنه او و دست‌بند روی مچ دست چپش، هیچ مشخصه‌ی دیگر از زن به چشم نمی‌خورد. عکاس برخلاف عرف و کلیشه‌ی رایجِ دنیای تصویر، که معمولا مادر و احساسات برونگرایانه‌ی او را در لحظات خوف و خطر بزرگنمایی می‌کند، در این لحظه‌ی اضطراب‌آور و ترسناک نه مادر و نه کودک، بلکه مرد یا پدر را به عنوان سوژه و موضوع اصلی عکس خود انتخاب کرده و از جهتی که نور بیشتری بر اندام و چهره او می‌تابد زاویه خود را انتخاب نموده است.

 

اگر تصویر را با خطوط فرضی تقسیم‌بندی کنیم، خط قرمز رنگی که کل قاب تصویر را به دو مثلث مساوی تقسیم می‌کند، میزان تعادل و توازن در اثر را به خوبی آشکار می‌سازد. حجم توده و اشکال سمت راست تصویر با سمت چپ آن در نسبتی، وزن دو طرف تصویر را همسنگ کرده و تعادل را باعث شده است.

جسم کودک در میانه‌ی عکس، مرکز ثقل نیروهای موجود در تصویر است که همه کشمکش‌ها و انرژی درون اثر را به خود جلب کرده و سنگینی و وزانت خاصی را در آن بخش ایجاد نموده است. علاوه بر آن نگاه مخاطب نیز پس از برخورد با چهره‌ی مرد به کمک خطوط مورب به سمت کودک سوق پیدا می‌کند. به عبارتی تقریبا همه خطوط اعم از خطوط تن زن، محیط و خطهای مستقیم سیم‌ها، به جز خطوط انحنادار سیم‌های خاردار، همگی به سمت کودک هجوم آورده و نگاه مخاطب را پس از چهره مرد به سوی او معطوف می‌دارد.

دستان زن مانند پلی است که وظیفه این انتقال را صورت می‌دهد و خمیدگی اندام مرد به سمت زن و نگاه او به بیرون کادر، دو کنش مکملی را ظاهر می‌سازد که جهت و مسیر حرکت از چپ به راست قاب را نشان می‌دهد. حالت چهره مرد همزمان با حضور نوزاد در عکس و تلاش برای عبور او از میان سیم‌های خاردار، در هر بار مشاهده‌ی آن، مخاطب را دچار تعلیقی مضطربانه و نگران‌کننده می‌کند. در وحله نخست بیننده نگران طفل به خواب رفته است و در مرحله‌ی بعدی دلواپس مرد. چون جهت حرکت تحویل دادن و گرفتن کودک از چپ به راست است و زن کمترین حالت آشکارگی را داراست، ما بعد از تحویل دادن نوزاد به زن، نگرانی مضاعف و عمیق‌تری نسبت به مرد پیدا می‌کنیم. اما این زن و مرد به امید کدامین زندگی جدید در تعب و تقلا هستند؟ آیا مرد، در انتهای داستان، به زن و کودک پناه یافته در محیط محاصره شده توسط سیم‌های خاردار خواهد پیوست یا به جهان ناپیدا و مبهم و یا احتمالا ددمنشانه‌ی پشت سر خود بازخواهد گشت؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *